بعد از سه روز بغض اسمان اینجا کمی دارد میبارد

رگبار میزند و بعد یک دفعه همه چی تمام میشود و دوباره

انگار که بی مهابا بغضش بشکند و بعد به خودش بگوید:" گریه نکن بیخیال درست میشه" و بعد دوباره تحملش تمام شود و بشکند


توی تراس کوچکمان نشسته ام و دهنی جریده از فریاد را پلی کرده ام

دقیقا یک هفته پیش یک سال از سفر شیرازمان گذشت که فکرنکنم جز من کسی به ان اهمیت داده باشد

به هرحال با این بغض سنگین اسمان و دم هوا و صدای شاهین خواستم خاطره ان شب کازرون را برای خودم باز، بسازم

که صاد پیام داد بیا بیرون بارون میاد

رفتم کنارش نشستم

روی بام بودیم 

یک نخ سیگاری که از علی گرفته بود را تعارف کرد، رد کردم 

سکوت کامل و بی نقصی بود 

لاک نقرآبی به ناخن هایم زدم و صاد سیگارش را کشید و به اهنگ گوش کردیم 

بعد من رفتم اتاقم و صاد هم همینجور

چند دقیقه بعد میم و رض در اتاقم را زدند که بیا بیرون بارون میاد

به همین اهنگ شاهین گوش دادیم و میم سیگار کشید و رض با نیل چت میکرد 

فکرکنم حرف زیادی نزدیم 

هرکدام برای خودمان بودیم 

شاید قبلا گفته ام اما میخواهم دوباره بگویم که ان لحظات از هر نظر در بی نهایت بودم

گفتم من واقعا دارم از این لحظه لذت میبرم 

میم دود سیگارش را در جهت مخالف من و رض بیرون داد و گفت هرچقدر به تو خوش بگذره به من ده برابر میگذره 

من جلوی هیچ پسری جز صاد سیگار نکشیدم و قرار هم نیست بکشم وگرنه شاید لذت ان شب را برای خودم ده برابر میکردم 

به هرحال الان که افتاب لاجون و بی رمق از سمت چپم خودش را کمی نشان داده حس میکنم در این بازسازی موفق بوده ام 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها